پم پم

خاطره یک روز ویژه

1391/2/17 20:57
نویسنده : مینا
201 بازدید
اشتراک گذاری

ساعت 7 صبح با مامان بزرگ و  بابا رفتیم بیمارستان.. ولی اون روز بیمارستان کمی شلوغ بود.. تا اینکه ساعت 11 منو بردن اتاق عمل... اینقد خوشحال بودم.. اصلا  استرس نداشتم..حتی با پرستارا  شوخی هم میکردم.. تا اینکه بیحسم کردن و بابا اومد پیشم.. تا اینکه پرستار بعد چند لحظه گفت سر بچه اومد بیرون .و بعد صدای تو رو شنیدم.. مثله بچه گربه فقط 2 تا میاو کردی.. قرمز بودی.. کوچو لو و ناز. اوردن صورتت رو به صورتم چسبوندن.... خیلی حس قشنگی بود...

بعد که از ریکاوری اوردن تو بخش .. در جا پسرم رو اوردن.. رو سینم گداشتن ولی من از صدای قلبت هیجان شدم.. و به پرستار گفتم بر دارن.. کلی هم گریه کردم... ار شوق.

 وقتی تو رو بابا اورد پیشم گذاشت..  بهترین لحظه بود

دوست دارم مامانی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پم پم می باشد